ناآرامی در اروپا
|
||
ترجمه از روسی به انگلیسی: فرد ویلیامز ترجمۀ فارسی: آرام نوبخت اروپا ناآرام است. یک باد بهاری اضطرابآلود از خاورِ روسیه وزیدن گرفته است و همراه خود بانگهای انقلابی کارگران پتروگراد و مسکو را میآورد. اگر دو سال پیش اخبار یک جنبش انقلابی در روسیه به گوش هوهنتسولرن و هابسبورگ میرسید چه بسا خشنود میشدند. اما اکنون چنین اخباری تنها قلب آنان را مملو از آشوب میکند. چرا که آلمان در ناآرامی و اتریش در وحشت فرورفته است. زیردریاییهای آلمان در غرق کردن مهمات «متفقین» موفقاند، اما از تهیۀ یک قرص نان یا یک شیشۀ شیر اضافه برای مادران آلمان ناتوان بودهاند. تظاهرات زنان گرسنۀ پتروگراد و مسکو شاید فردا پاسخ مادران بریلن و لایپزیگ را به دنبال داشته باشد. «کُنت وستارپ»، رهبر محافظهکار آلمان، اخیراً در دِرِسدِن گفت که «باید برنده شویم. باید غرامت بگیریم: وگرنه بعد از جنگ هر سرباز آلمانی مجبور خواهد بود پنج برابر بیش از قبل جنگ به دولت مالیات بدهد». «ریبو»، وزیر مالیۀ فرانسه، همان نظرِ وستارپ را دارد: ما باید (آلمان) را فتح کنیم؛ باید از (آلمان) غرامت بگیریم؛ وگرنه وقتی نوبت حسابرسیِ نتایج شود، حکام در مقابل مردم در تنگناهای دشواری قرار خواهند گرفت. اما اکنون پیروزی همانقدر دور است که اولین روز جنگ بود. در این میان فرانسه، با جمعیتی که رشد نکرده، نقداً یک و نیم میلیون کشته از دست داده است. چند معلول بی دست و پا و چشم؟ ... وحشت تمام وجود شارلاتانهای سیاسی و حرّافهای «میهنپرست» را که با احساس مسئولیت بیگانهاند اما حس ترس را به خوبی میشناسند، فراگرفته. پارلمان فرانسه در جستجوی راه بُرونرفت است. چه کار میکند؟ فرانسه میخواهد نخست وزیر «بریان»- این پدر حامی همۀ اوباش سیاسی و مالی این جمهوریِ طوفانزده- را توی دریا بیندازد و چهرهای دیگر را با همان کیفیت اما قد و قامتی کوتاهتر جایگزیناش کند. انگلستان نیز نگران است. «لوید جورج» دغلکاریِ بسیاری به نمایش گذاشت وقتی از پشت به ارباب خود «اَسکویِت» خنجر زد. سادهلوح های بیعار پیشبینی میکردند که لوید جورج در کمترین زمان ممکن آلمانیها را خُرد کند. اما این کشیشِ خلعلباسشده که سردستۀ راهزنان امپریالیسم بریتانیا شده بود، عاجز از انجام معجزه از آب درآمد. مردم انگلستان مانند مردم آلمان بیش از قبل متقاعد شدهاند که جنگ به بُنبست رسیده است. آژیتاسیونِ مخالفینِ جنگ دارد پاسخی هرچه عظیمتر مییابد. زندانها مملو از سوسیالیستها هستند. ایرلندیها مصرانهتر از قبل خودمختاری داخلی را از حکومت طلب میکنند؛ حکومتی که با بازداشت انقلابیون ایرلندی پاسخ میدهد. حکومت ایتالیا که برای جنگ به جای نیروی مسلح بیشتر اشتها آورد، احساس میکند که زمین زیر پایش سفتتر از دیگران نیست. از یک سو زیردریاییهای اتریشی-آلمانی مانع محمولههای زغال که به شدت بدان نیازمندند میشوند و از سوی دیگر سوسیالیستهای متهور ایتالیایی با موفقیت روزافزون آژیتاسیون خود را علیه جنگ پیش میبرند. بنابراین دورنمای بازنشستگی سریع دیکتاتور مجارستان، «تیسا»، نمی تواند باعث سرخوشی نخست وزیر ایتالیا، «بوزلّی» شود: چرا که تنها ساعت مرگ خودِ او را به یادش میآورد. پارلمانها و محافل حکومتی اروپای درگیر جنگ ناآرام هستند. بحران وزارتها در هوا موج میزند. اگر سقوط رهبران ازهمگسیختۀ جنگ «ملی» بنا به دلیلی به تعویق بیفتد، تنها به این خاطر است که کارگزاران یا ماجراجویان پارلمانیِ اندکی «مقتدر»تر خواهند بود که در این شرایط آمادهاند بار قدرت را به دوش بکشند. در این اثنا ماشین جنگی بی وقفه در هر دو سو مشغول کار است. همۀ حکومتها خواهان صلحاند و همگی از آن میهراسند. چون روزی که مذاکرات صلح آغاز شود، روز کارنامۀ اعمال خواهد بود. حاکمان در حالی که ناامید از پیروزیاند، خصلتی به مراتب ویرانگرتر به روشهای خود میبخشند. حتی برای افکار عمومی بورژوایی کشورهای بیطرف نیز دارد روشن میشود که تنها مداخلۀ یک نیروی سوم میتواند به سلاخی دوسویۀ مردم اروپا پایان دهد. این نیروی سوم تنها میتواند پرولتاریای انقلابی باشد. ترسی که ناگزیر پدیدار میشود، نیروی اصلی سیاسی حکومتها و پارلمانها و احزاب است. هم بحرانهای وزارتها و هم بیقراری احزاب پارلمانی در تحلیل نهایی به خاطر ترس از تودههایی است که فریب دادهاند. تحت این شرایط، اعتصابها و ناآرامیِ پترزبورگ و مسکو از چنان اهمیت سیاسی برخوردارند که فراتر از مرزهای روسیه میرود. این آغازِ یک پایان است. هر گام تعیینکنندهای که پرولتاریای روس علیه بیارزشترینِ حکومتهای بیارزش اروپایی بردارد، انگیزه و محرک نیرومندی برای کارگران همۀ دیگر کشورها خواهد بود. پوستۀ سفت حال و هوای میهنپرستی و دیسیپلین نظامی ظرف ۳۱ ماهِ جنگ نازک شده است و این پوسته خاکستر خواهد شد. حاکمان این را میدانند. به همین دلیل اروپا چنین ناآرام است... نُوی میر، ۱۵ مارس ۱۹۱۷
|
||